آلبر کامو: اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی (نیز) اعتراض کنم.



سر در گریبان

وقتی  نوشته ی " میر دامداران " را خواندم ،  فکر کردم  دو سه روز ی از هفتمش باید گذشته باشد. تلفن زدم برای گفتن تسلیت. دانستم از چهلم طرف هم گذشته است. معترض شدم که چرا اینقدر دیر یک واقعه ی غمناک خانوادگی را مطرح کردی. گفت فکر نمی کردم می شود این ها را هم در وبلاگ گذاشت، اما بلاخره گذاشتم.
 نظرم در مورد نقش وبلاگ در ارتباط چنین است.
وبلاگ یک سیستم ارتباطی است بین یک فرد یا گروه با دیگران. حالا محتوایش می تواند برحسب نظر فرد یا گروه متفاوت باشد. همانطور که در معرفی وبلاگ آمده، این وبلاگ " هر چه می خواهد دل تنگت بگو " است. یعنی ما از این طریق با غم ها، شادی ها کار، علائق، امکانات و نظرات گوناگون هم آشنا می شویم. اگر قرار باشد ما نتوانیم ارتباطمان را با زندگی شخصی واجتماعی مان پیوند بزنیم، این ارتباط به چه درد می خورد؟ پدر یکی فوت شده، او در دادن خبر به وبلاگ چهل روز مردد بوده است. حالاهم که خبر را داده، فقط دو نفر برایش تسلیت کوتاهی نوشته اند. ممکن است کسی " میر دامداران " را نشناخته باشد، ولی مطمئنن می داند که  در ارتباط با دوستی بوده است. همین قدر دانستن، ایجاب می کند تا برایش تسلیتی بنویسیم تا نشان دهیم ارتباط به چه درد می خورد.

ممکن است گرفتار باشیم و نتوانیم هر روز وبلاگ را بخوانیم، مهم نیست، هفته ای یکبار هم  که وقت بگذاریم که از حال و احوال هم از راه وبلاگ خبردار بشویم، بسیار خوب است. هفته ای یکبار که من نوعی یادداشت کوچکی – حتا در قسمت اظهار نظر – از دوستی ببینم، برایم شوق آور است. زیرا نشان می دهد به ارتباط اهمیت می دهیم، به همدلی ، دل می دهیم، نشان می دهیم در صورت ضرورت، می توانیم – حتا فقط با نوشتن و یا تلفن – یار هم باشیم. اگر غیر از این باشد از این امکان ارتباطی بسیار خوب استفاده نکرده ایم. دوستی هامان را در لایه های جغرافیایی فراموش می کنیم، مگر این که چشم در چشم باشیم. و این واقعن دوستی است؟
از سید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر